سخن در باب تعریف دین امر دشواری است و تعدد تعریف و اختلاف نظر پیرامون آن ناشی از همان دشواری تعریف دین است. گفتار حاضر کوششی است برای بیان نسبت و رابطهی میان دین و شریعت و آثار ناشی از آن است.
دستهای از تعاریف، دین را به طور کلی مدنظر قرار میدهند. از جمله اینکه دین را به اعتقاد به خدایی همیشه زنده که بر جهان حاکم است معنا میکنند. یا اینکه دین در واقع متشکل از مجموعهای از اعتقادات، اعمال و احساسات فردی و اجتماعی است که حول مفهوم حقیقت غایی سامان یافته است.
از نظر لغوی در کتاب " فروق اللغة" ابوهلال عسکری، از قول نورالدین جزایری آمده است که:« دین طریقه و روشی است که پیامبر ابراز میدارد، که از جهت مقید بودن به اصولی آن را دین میگویند»[1] بنابر این در لغت معنای کلمهی دین به یک اعتبار با شریعت یکی است. اما آنجه مدنظر است تعریف اصطلاحی این دو واژه است. محمد عبدالله دراز در مقدمه کتاب «تاریخ ادیان» خود مینویسد: " در تاریخ ادیان، دین به دو معنا مورد استفاده قرار گرفته است. معنای اول عبارتست از از یک حالت روانی که تدین نامیده میشود (دین در سطح ایمان) و معنای دوم عبارتست از حقیقت و واقعیت عینی که میتوان در عادات معمول یا آثار جاوید و روایات مأثور و منقول بدان مراجعه کرد (دین در سطح عقاید و شعایر)"[2] که بیانگر مضامینی است که در تعاریف ذکر شده در ابتدای بحث آمده است. همچنین او از دیدگاه دانشمندان اسلامی نقل میکند که دین نهادی الهی است که صاحبان عقل سلیم و بخردانی را که درست میاندیشند و با اختیار و اراده دیگران را به سوی خیر و صلاح دنیا و فلاح و رستگاری در آخرت راهبری میکنند و آنان را به مصالح و و شاحادت حال و مآل رهنمون است، یا نهادی است الهی که انسانها را به سوی اعتقادات حق و درست و آنچه در رفتار؛ بهتر و گزیدهتر است راهنمایی میکند[3].
با توجه به آنچه گفته شد تعریف دین از دو راه قابل حصول است. اولی از راه مطالعهی دین به عنوان پدیدهای در تاریخ و دومی آنگونه که در متون دینی هر دین تعریف شده است. اولی عام و بروندینی است و دومی خاص و بروندینی.
در مورد حالت اول یعنی تعریف عام و بروندینی از دین، معـمولاً به جای تعریفی واحد و کلی؛ خصوصیات مشترک ادیان مورد توجه قرار میگیرد. در این دیدگاه ادیان در طول تاریخ دارای شش بعد مشترک بوده و هستند که عبارتنداز بعد شعایری، بعد اسطورهای، اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی و تجربی[4]. مرحوم دکتر علی شریعتی در کتاب «جامعهشناسی ادیان» همان راه را در تعریف دین به عنوان پدیدهای تاریخی میپوید. او معتقد است که:" وجوه مشترکی که در همه ادیان و همه ادوار هست اصول اساسی دین است و احساس دینی در تاریخ بشر و جامعهی بشری است، بنابر این تعریف دین را بر اساس این اصول استخراج شده که وجه مشترک همه مذاهب است باید دانست" و نتیجه میگیرد که تعریف دین عبارتست از احساسی حقیقی که این صفات ذاتی را مشترک بدارد.[5] بنابراین او تعریف خود را بر مبنای ویژگیهای مشترک ادیان ارائه میدهد.
اما در بعد دوم یعنی تعریف دروندینی به عنوان مثال ابوالاعلی مودودی معتقد است که دین از نظر لغوی به چهار معنای مختلف آمده است که عبارتنداز:
1. فرمانروایی، دستور و کسی را به زور به کاری واداشتن.
2. اطاعت، بندگی، خدمت و گردن نهادن.
3. شرع، قانون و مذهب.
4. جزاء و مکافات و قضاوت.
و بر مبنای آن او معتقد است که دین نظامی از چهار معنای فوق است که بیانگر ابتدا حاکمیت و سلطه بزرگ؛ دوم اطاعت و قبول این حاکمیت، سوم نظام فکری و عملی که تحت نظر این حاکمیت پدید میآید و چهارم مکافاتی که این قدرت به خاطر تبعیت یا سرپیچی از این نظام در نظر گرفته است.[6] به عبارت دیگر مودودی در ضمن این تعریف شرع(یا شریعت) را بخشی از معنای دین میداند. بر همین اساس او معتقد است که دین همیشه یکی بوده و یکی خواهد ماند و حالا هم یکی است. ولی شریعتها بسیار بودهاند، بسیاری از آنها منسوخ شدهاند و بسیاری دیگر عوض شدهاند ولی هیچگاه با عوض شدن آنها دین عوض نشده است.
وی در مورد شریعت معتقد است که این واژه به معنای راه و طریق است. وقتی شما به خدا ایمان آورید و بندگی او را پذیرفتید و معتقد شدید که رسول خدا از طرف او مأمور است و کتاب از سوی خدا فرستاده شده است، گویا وارد دین شدهاید. پس از آن اسلوبی که قرار است با آن به بندگی خدا بپردازید و راهی که قرار است با اطاعت و فرمانبرداری او بپیمایید شریعت نام دارد. این راه و روش را نیز خداوند به وسیله رسول خود نشان میدهد[7] و به این ترتیب میان دین و شریعت تفاوتی قایل میشود.
در «تفسیر کبیر» امام فخر رازی در تفسیر آیهی 13 شورا: "شرع لکم من الدین ما وصی به إبراهیم و موسی و عیسی أن أقیموا الدین و لاتتفرقوا فیه" به معنای اینکه خداوند آئینی را برای شما بیان داشته که آنرا به نوح توصیه کرده و ما آنرا به تو وحی و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم که دین را پابجا و در آن اختلاف نکنید، آمده است: ضروری است که مراد از دین چیزی غیر از تکالیف و احکام باشد چرا که احکام و تکالیف مختلف و متفاوت بودهاند، بر مبنای این فرمودهی خداوند که:"لکل جعلنا منکم شرعةً و منهاجاً" آیهی48 سورهی مائده به معنای اینکه برای هر ملتی از شما راهی و برنامهای (جهت بیان احکام) قرار دادهایم، و نتیجه میگیرد که باید مراد از دین اموری باشد که با اختلاف شرایع دگرگون نشود و آن عبارتست از ایمان به خدا، ملایک، کتابهای آسمانی، پیامبران و روز رستاخیز[8].
البته در مقابل، اندیشمندانی چون سیدقطب در تفسیر «فیظلال القرآن» مینویسد که دین نظامی است که خداوند برای زندگی بشر مقرر فرموده است و در همین زمینه اشاره میکند که شریعت اسلام همان عقیده آن است؛ زیرا امکان ندارد که عنصر عقیدهی ایمانی را از شعایر تعبدی و از ارزشهای اخلاقی و قانونگذاریهای تنظیمکنندهی امور جدا کرد.[9] با توجه به سیاق بحثها و برداشتها پیرامون دین و شریعت میتوان دو نوع رابطه میان آنها برقرار کرد:
1. دین عین شریعت است.
2. دین عین شریعت نیست بلکه کلیتر و وسیعتر است.
هر یک از این دو رابطه دارای آثار متفاوتی هستند. در رابطهی اول تاریخ دین در واقع تاریخ شریعتهاست. هرشریعت زمانی ظهور میکند که جامعه در دام شرک گرفتار آمده و شریعت قبلی دچار تحریف شده است.در چنین زمانی مجموعهای از احکام و قواعد توسط شریعت جدید وضع میگردد. و در رابطهی دوم نه تنها دین عین شریعت نیست بلکه شریعت به عنوان تعیُّن زمانی و مکانی دین تلقی میشود. دین جریانی است تاریخی که از سپیدهدم زندگی بشر همزاد وی بوده است. دین پاسخ به سه سؤال همیشگی تاریخ آدمی است که در این عبارت آمده است:" از کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود/ به کجا میروم آخر ننمایی وطنم" یعنی بعد اعتقادی مسئله. در این برداشت رابطهی دین و شریعت رابطهی حیات و جسم یک موجود زنده است. حیات بدون تعیُّن در جسم خاص قابل درک نیست و متقابلاً جسم بدون تداوم و استمرار حیات متلاشی میشود. در عین حال حایات جریانی است مستمر و خلاق و هدفمند که در جسمی فرسایشی و نوشونده تبلور مییابد. بنابر این دین جریانی است مستمر که در قالب شریعتها تعیُّن مییابد[10].
رابطهی اول به نوعی تفکر و برداشت فقاهتی از دین و در نتیجه سنتگرایی ختم میشود و رابطهی دوم ضمن عدم پذیرش رابطهی اول از نظر فکری مناسب برای اندیشههای اصلاحگرایانه و احیاگرانه در دین است.
زیرنویسها:
[1]- عسکری، ابوهلال، فروق اللغة، ترجمه و تصحیح دکتر محمد علویمقدم- دکتر ابراهیم دوقی شتا، آستان قدس رضوی(مشهد،1363) جلد اول، ص128.
[2]- دراز، عبدالله، تاریخ ادیان، ترجمه، دکتر سیدمحمدباقر حجتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی(تهران،1376)ص85.
[3]- عبدالله دراز، همان، ص 59.
[4]- پترسون، مایکل و دیگران، عقل و اعتقاد دینیم ترجمهی احمد نراقی- ابراهیم سلطانی، انتشارات طرح نو(تهران،1376)ص20.
[5]- شریعتی، دکتر علی، جامعهشناسی ادیان، سلسلهی دروس تحقیقی، علمی و دینی حسینیهی ارشاد(بی نا.بی جا. بی تا)ص85.
[6]- مودودی، ابوالاعلی، اصطلاحات اربعه، ترجمهی سعدی بهبودی، ناشر دفتر جمعیت اسلامی افغانستان در ایران(تهران،1369)ص 106و107.
[7]- مودودی، ابوالاعلی، خطبههای نماز جمعه، ترجمهی دکتر آفتاب اصغر، ناشر کتابفروشی بیان (پاوه، تابستان1370)ص105.
[8]- رازی، امام فخر، تفسیر کبیر، دار إحیاء التراث العربی(بیروت، لبنان، چاپ سوم، بیتا)جلد چهاردهم، جزء27،ص156.
[9] قطب، سید، تفسیر «فیظلال القرآن»، دارالشروق(بیروت، لبنان، چاپ چهاردهم1986، جلد اول)ص561.
[10]- هفتهنامهی پیام هاجر"سخنی در باب نحلههای تفکر اسلامی" نوشتهی محمد بهزادی(شماره243 سهشنبه اول آذر77)ص7.
نظرات